خدا شناسی
خدا شناسی


منظور شما برزگوار یکی از دو مطلب زیر باشد.

الف ـ چه لزومی داشت که خداوند متعال موجودات را بیافریند؟

ب ـ خلقت اصل وجود موجودات ، خلقت چه امور دیگری را لازم گرفته است؟ به تعبیر دیگر ، بعد از این که خدا موجودات را آفرید ، چه امور دیگری باید به خاطر آنها باید انجام می داد؟

بنا بر این بر اساس هر دو احتمال پاسخ ارائه می شود.

الف ـ چه لزومی داشت که خداوند متعال موجودات را بیافریند؟

1ـ خدا چرا می آفریند؟

خدا یعنی واجب الوجود ؛ و واجب الوجود یعنی وجود محض ، یعنی کمال محض ، یعنی موجودی که نقص در او راه ندارد. و یکی از این کمالات خالقیّت است . پس خدا خلق می کند چون خالقیت کمال اوست. فرض خدایی که خالق نیست ، فرض خدایی است که فاقد یکی از کمالات وجودی است. و خدایی که فاقد یکی از کمالات وجودی باشد ،‌ ناقص بوده کمال محض و واجب الوجود نیست. بنا بر این ، فرض خدایی که خالق نیست فرض موجودی است غیر از خدا. به عبارت دیگر ، فرض وجود خدای غیر خالق مثل فرض وجود ثروتمند بی پول یا به قول معروف مثل کوسه ریش پهن است. پس خلق موجودات لازمه ی ذات خداست. به تعبیر دیگر ، خدا بودن خدا و وجود و کمال محض بودن او اقتضاء داشت که عالمی نیز خلق کند.  

2ـ اما چرا خدا چنین آفرید و جور دیگر نیافرید؟

حكما معتقدند كه نظام موجود ،نظام احسن است . یعنی عالمی بهتر از این عالم ممكن نیست خلق شود . چون خدا كمال محض است ، و كمال محض  بودن اقتضاء می كند كه كاملترین موجود ممكن  را بیافریند . اگر گفته شود كه عالمی بهتر از این عالم (عالم مادّه +عالم برزخ + عالم آخرت ) امكان داشت و خدا آن را نیافرید معنایش این است كه خدا بالقوه آفریننده ی عالمی بهتر از عالم فعلی است ؛ یعنی در وجود خدا استعداد اینكه عالمی كاملتر و بهتر از عالم فعلی را بیافریند موجود است ؛ و این امر عقلاً محال است ؛ چون استعداد داشتن و بالقوّه بودن  از مختصّات موجود مادّی است و خدا منزّه از مادّه می باشد. 

ما عالم را تكه تكه می بینیم و خیال می كنیم كه دارای نقص است ؛ در حالی كه كلّ عالم ، یك وجود به هم پیوسته و یكپارچه است . اگر همه ی اجزاء  عالم در كنار هم دیده شوند آنگاه معلوم می شود كه هر چیزی به جای خویش نیكوست ؛ به طوری كه اگر یك ذرّه از اجزاء عالم از جای خود برداشته شود (عدم گردد) عالم به هم می ریزد . به قول شاعر حکیم:

اگر یك ذرّه را برگیری از جای ــــ  همه عالم فرو ریزد سراپای 

با این نگاه هیچ موجودی به خودی خود  ناقص نیست. مثلا یك كرم خاكی در وجود خود كامل و وجود آن برای بقای كل عالم لازم است .نقص و كمال موجودات در مقام مقایسه است كه مطرح می شود مثلا گفته می شود انسان موجودی كاملتر از میمون و میمون كاملتر از اسب و اسب كاملتر از  كرم خاكی و كرم خاكی كاملتر از درخت است. در بین انسانها نیز این مطلب صادق است مثلا چهارده معصوم (ع) از نظر وجودی كاملتر از انبیاء سابقند ؛ و انبیاء نیز بعضی برتر از برخی دیگرند « تلك الرّسل فضّلنا بعضهم علی بعض » (بقره /253)  و انبیاء(ع) برتر از افراد عادی هستند . بین افراد عادی نیز درجات وجودی  مختلف است ؛ البته این درجات بالقوه هستند لذا در ابتدای تولد اكثر افراد تقریبا در یك  رتبه ی وجودی قرار دارند ؛ لكن استعداد تكامل در افراد ، متفاوت است و تكلیف هر كسی به اندازه ی استعداد ذاتی اوست.

3ـ رابطه ی خدا و خلق چگونه است؟

خدا وجود محض ؛ یعنی عین وجود و خود وجود است ؛ ولی غیر خدا در حدّ ذاتشان ، نه وجودند و نه عدم ، بلکه ماهیّاتند. و ماهیّت نسبتش به وجود و عدم یکسان می باشد. برای مثال انسان بودن یا درخت بودن ـ که از جمله ی ماهیّات می باشند ـ  ، نه مساوی با وجود داشتن هستند نه مساوی با معدوم بودن ؛ چرا که اگر این امور مساوی با وجود بودند پس همواره باید موجود می بودند ؛ چون وجود نقیض عدم بوده ، عدم برنمی دارد ؛ در حالی که این امور زمانی نبوده اند ؛ همچنین اگر این امور مساوی با عدم بودند هیچگاه نباید موجود می شدند ؛ چون عدم در مقابل وجود بوده ، وجود بر نمی دارد ؛ حال آنکه این امور موجود شده اند. پس از این ویژگی غیر خدا (غیر وجود محض) ، که در ذاتشان نه اقتضای وجود دارند و نه اقتضای عدم ، معلوم می شود که این امور در ذاتشان نه از سنخ وجودند و نه از سنخ عدم ، بلکه نسبتشان به هر دو یکسان می باشد. پس اگر اراده ی وجود محض ، به این امور تعلّق گرفت به واسطه ی وجود او موجود می شوند و الّا معدوم خواهند بود.

برای تقریب به ذهن ذکر مثالی خالی از فایده نیست ؛ اگرچه این مثال کاستی هایی نیز دارد.

اگر حقیقت وجود انسان که با لفظ « من » از آن تعبیر می شود ، موجودی قائم به ذات فرض شود ، علم و قدرت و عقلانیّت و قوّه خیال و امثال این صفات درونی انسان ، به منزله ی اسماء ذتیّه ی او خواهند بود ؛ و اراده ی او که از این صفات درونی ناشی می شود در  حکم فیض عامّ خواهد بود. حال اگر انسان با یک اراده دهها و صدها موجود گوناگون را در ذهن خود بیافریند ، آن موجودات همان ظهور اراده ی او و به تبع اراده ، ظهور صفات درونی او خواهند بود. در این مثال ملاحظه می فرمایید که اراده در عین یکی بودن می تواند هزاران ظهور داشته باشد بدون اینکه خود متکثّر شود ؛ همینطور « من » در عین یکی بودن می تواند دهها شئون ذاتی داشته باشد ، بدون آنکه کثرتی در آن حاصل گردد. همچنین در عین اینکه موجوداتِ آفریده شده در ذهن ، چیزی جز ظهور اراده و صفات درونی انسان نیستند ولی آن سیب و درخت و ستاره ی ذهنی هر کدام خوشان هستند و هیچکدام آنها ، اراده یا من نیستند ؛ به همین نحو مخلوقات نیز اگر چه چیزی جز ظهور اراده ی الهی نیستند ولی عین اراده ی او هم نیستند.

نتیجه اینکه رابطه ی خدا و خلق ، یک رابطه ی ویژه و بی مانند است که در عالم هستی مشابه و مثل ـ به معنای حقیقی ندارد ـ ؛ لذا مثالی هم که بیان شد ، اگر چه بهترین مثال ممکن بود ، مثالی بود ناقص و نارسا که تنها بخشی ازر حقیقت را ظاهر می نمود. پس سزا نیست که رابطه خدا با خلق را چون رابطه والدین و فرزند لحاظ نمود.

ب ـ خلقت اصل وجود موجودات ، خلقت چه امور دیگری را لازم گرفته است؟ به تعبیر دیگر ، بعد از این که خدا موجودات را آفرید ، چه امور دیگری باید به خاطر آنها باید انجام می داد؟

1ـ خلقت اصل وجود موجودات از سوی خدای حکیم  ، مستلزم خلقت هدف و غایت آنها هم می باشد ؛ و الّا خلقت خود موجودات نیز عبث و بازیچه می شد. لذا خداوند متعال فرمود: « أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدىً  ــــ آيا انسان گمان مى‏كند بى‏هدف رها مى‏شود؟! » (القيامة:36) ؛ و فرمود:« وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبين ـــــ  و آسمان و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است بازى‏كنان نيافريديم‏» (انبياء: 16 ) همچنین فرمود: « أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ ـــ آیا گمان نموده اید که ما شما را برای عبث و بیهوده آفریده ایم ؛ و اینکه شما به سوی ما بازگردانده نمی شوید؟ » (مومنون: 115)

بر همین اساس است  که خداوند متعال بهشت و جهنّم را هم آفرید ؛ چون آن دو غایت موجودات مکلّف می باشند. همچنین تمام موجودات مادّی در عالم آخرت غایت مخصوص خود را خواهند داشت.

2ـ قرار دادن هدف و غایت برای موجودات ، مستلزم تدبیر و هدایت آنها به سوی آن هدف نیز می باشد. لذا خداوند متعال هم غرایز و فطرت را در موجودات قرار داد تا از دورن به سوی غایت خویش حرکت کنند ، هم دین و شریعت را برای انسانها و جنّها ارسال نمود تا با اختیار خویش نیز به سمت غایت اختیاریشان رهسپار شوند ؛ و افزون بر غایت تکوینی ، به غایت اختیاری نیز برسند. لذا وقتی فرعون از حضرت موسی پرسید: پروردگار تو کیست؟ « قالَ رَبُّنَا الَّذي أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏  ــــ گفت: پروردگار ما كسى است كه آفرينش هر چيزى را به او عطا كرده سپس هدايتش نموده است.»( طه:50 )

3ـ همچنین از وجود موارد فوق لازم می آید که خداوند متعال امکانات جانبی لازم برای رسیدن به هدف را هم در اختیار موجودات قرار دهد ، که به نحو کلّی آن امکانات را رزق و روزی موجودات می نامند ؛ و البته روزی هر موجودی متناسب با خود اوست. برای مثال لازم است خداوند متعال ، آب و غذا و علم و توفیق توبه و ... را هم روزی انسان نماید تا بتواند به سمت کمال خویش رهسپار شود.

4ـ همچنین لازمه ی دیگر خلقت موجودات مکلّف مثل انسان این هست که خداوند متعال ، زمینه ی امتحان آنها را هم فراهم نماید. چون امتحان تنها ابزاری است که می تواند استعدادهای نهفته ی موجودات مکلّف را شکوفا سازد. پس هر آنچه در رشد استعدادهای روحی انسان مؤثّر است ، رحمت و حکمت خداوند متعال اقتضاء می کند که آن را متوجّه انسان نماید ؛ چه آن امر از سنخ نعمات باشد چه از بلایا و مصائب. لذا فرمود: « أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ ــــــ آيا مردم گمان كردند همين كه بگويند: «ايمان آورديم»، به حال خود رها مى‏شوند و آزمايش نخواهند شد؟! » (العنكبوت:2)

غیر از این موارد که شمرده شد ، لوازم فراوان دیگری نیز می توان از نظر به آیات قرآن کریم به چنگ آورد. لکن ورود تفصیلی در این بحث ، مستلزم تحقیقی گسترده می باشد. لذا به همین اندک موارد که گفته شد بسنده می کنیم.  

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






نویسنده : سجاد حسینی فهرجی وسید علی حسینی فهرجی
تاریخ : پنج شنبه 22 تير 1391
زمان : 18:26


.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.